انسان 250 ساله- شوق دیدار

شوق دیدار


پیغمبر وارد مدینه شد تا این نظام را سرٍپا و کامل کند و آن را برای ابد در تاریخ، بعنوان نمونه بگذارد تا هرکسی در هرجای تاریخ از بعد از زمان خودش تا قیامت توانست مثل آن را بوجود آورد و در دل ها شوق ایجاد کند تا انسان ها بسوی چنان جامعه‌ای بروند.

انسان 250 ساله- شوق دیدار

انسان 250 ساله- شوق دیدار

البته ایجاد چنین نظامی، به پایه‌های اعتقادی و انسانی احتیاج دارد.

  • اول باید عقاید و اندیشه‌های صحیحی وجود داشته باشد تا این نظام بر پایهٔ آن افکار بنا شود.پیغمبر این اندیشه‌ها و افکار را در قالب کلمهٔ توحید و عزت انسان و بقیهٔ معارف اسلامی در دوران ۱۳ سالِ مکــّه تبیین کرده بود؛ بعد هم در مدینه و در تمام آنات و لحظات تا دَم مرگ، دائماً این افکار و این معارف بلند را که پایه‌های این نظامندبه این و آن تفهیم کرد و تعلیم داد.
  • دوم، پایه‌ها و ستون‌های انسانی لازم است تا این بنا بر دوش آنها قرار گیرد، چون نظام اسلامی قائم به فرد نیست. پیغمبر بسیاری از این ستون ها را در مکه بوجود آورده و آماده کرده بود.
    ?یک عده، صحابهٔ بزرگوار پیغمبر بودند  با اختلاف مرتبه ای که داشتند اینها معلول و محصول تلاش و مجاهدت دوران سخت ۱۳ ساله مکه بودند.
    ?یک عده هم کسانی بودند که قبل از هجرت پیغمبر، در یثرب با پیام پیغمبر بوجود آمده بودند؛ از قبیل سعدبن معاذها و ابی‌ایوب‌ها و دیگران.بعدهم که پیغمبر آمد، از لحظهٔ ورود، انسان سازی را شروع کرد و روزبه‌روز مدیران لایق، انسان های بزرگ، شجاع، باگذشت، باایمان، قوی و با معرفت بعنوان ستون های مستحکم این بنای شامخ و رفیع، وارد مدینه شدند.
    هجرت پیغمبر به مدینهکه قبل از ورود پیامبر بع این شهر، یثرب نامیده می‌شد و بعد از آمدن آن حضرت، « مدیـنه الـنّبی » نام گرفت مثل نسیم خوش بهاری بود که در فضای این شهر پیچید و همه احساس کردند کأنّه گشایشی بوجود آمده است؛لذا دل‌ها متوجه و بیدار شد. وقتی که مردم شنیدند پیغمبر وارد قُبا شده است. (قُبا نزدیک مدینه است و آن حضرت ۱۵روز در آنجا ماند) شوق دیدار ایشان، روزبه‌روز در دل مردم مدینه بیشتر می‌شد. بعضی از مردم به قُبا می‌رفتند و پیغمبر را زیارت می‌کردند و بر می‌گشتند؛ عده‌ای هم در مدینه منتظر بودند تا ایشان بیاید.

بعد که پیغمبر وارد مدینه شد، این شوق دیدار و این نسیم لطیف و ملایم، به توفانی در دلهای مردم، تبدیل شد و دلها را عوض کرد ناگهان احساس کردند که عقاید و عواطف و وابستگی‌های قبایلی و تعصبات آنها، در چهره و رفتار و سخن این مرد محو شده است و با دروازهٔ جدیدی بسوی حقایق عالم آفرینش و معارف اخلاقی آشنا شده‌اند.
همین توفان بود که اول در دل‌ها انقلاب ایجاد کرد؛ بعد به اطراف مدینه گسترش پیدا کرد؛ سپس دژ طبیعی مکه را تسخیر کردو سرانجام به راههای دور قدم گذاشت و تا اعماق دو امپراطوری و کشور بزرگِ آن روز پیش رفت؛ و هرجا رفت، دل‌ها را تکان داد و در درون انسان‌ها، انقلاب بوجود آورد.

مسلمانان در صدر اسلام، ایران و روم را با نیروی ایمان فتح کردند. ملت‌های مورد هجوم هم به مجرّدی که اینها را دیدند، دردلهایشان، ایمان بوجود می آمد.
شمشیر برای این بود که مانع‌ها و سرکرده‌های زر و زورمدار را از سر راه بردارد؛ و إلا تودهٔ مردم، همه جا توفان را دریافت کرده بودند و دو امپراطوری عظیم در آن روزگار-روم و ایران تا اعماق خودشان جزو نظام و کشور اسلامی شده بودند. همهٔ اینها۴۰ سال طول کشید؛ ۱۰سالش در زمان پیغمبر بود؛ ۳۰ سال هم بعد از پیغمبر.
پیغمبر بمجرد اینکه وارد مدینه شد، کار را شروع کرد.از جمله شگفتی‌های زندگی آن حضرت این‌ است که در طول این۱۰سال، یک لحظه را هدر نداد. دیده نشد که پیغمبر از فشاندن نور معنویت و هدایت و تعلیم و تربیت لحظه‌ای باز بماند.
بیداری او، خواب او، مسجد او، خانهٔ او، میدان جنگ او، در کوچه و بازار رفتن او، معاشرت خانوادگی او و وجود او-هرجا که بوددرس بود.
عجب برکتی در چنین عُمری وجود دارد! کسی که همهٔ تاریخ را مسخّر فکر خود کرد و روی آن اثر گذاشت-که من بارها گفته‌ام، بسیاری از مفاهیمی که قرن‌های بعد برای بشریت تقدس پیدا کرد؛ مثل مفهوم مساوات، برادری، عدالت و مردم سالاری، همه تحت تأثیر تعلیم اوبود؛ در تعالیم سایر ادیان چنین چیزهایی وجود نداشت و یا لااقل به منصهٔ ظهور نرسیده بود فقط ۱۰ سال کار حکومتی و سیاسی و جمعی کرده بود. چه عمر بابرکتی!
?ازاول ورود، موضع گیری خود را مشخص کرد.ناقه ای که پیغمبر سوار آن بود، وارد شهر یثرب شد. و مردم دور آن را گرفتند. در آن زمان، شهر مدیـنه، محله محله بود؛ هر محله‌ای هم برای خودش خانه‌ها، کوچه‌ها و حصار و بزرگانی داشت و متعلق به قبیله‌ای بود؛
قبایل وابسته به «اوس» و قبایل وابسته به«خزرج».وقتی شتر پیغمبر وارد شهر یثرب شد، جلوی هرکدام از قلعه‌های قبایل که رسید، بزرگان بیرون آمدند و جلوی شتر را گرفتند: یا رسول الله! بیا اینجا؛ خانه، زندگی، ثروت و راحتیِ ما در اختیار تو.
پیغمبر فرمود: جلوی این شتر را باز کنید؛ « إنَّها مأموره»۱ دنبال دستور حرکت می‌کند؛ بگذارید برود. جلوی شتر را باز کردند تا به محلهٔ بعدی رسیدباز بزرگان، اشراف، پیرمردان، شخصیت‌ها و جوانان آمدند جلوی ناقهٔ پیغمبر را گرفتند: یارسول الله! اینجا فرود بیا؛ اینجا خانهٔ توست؛ هرچه بخواهی، در اختیارت می گذاریم؛ همهٔ ما در خدمتت هستیم.
فرمود: کنار بروید؛ بگذارید شتر به راهش ادامه دهد؛ «إنَّها مأموره»و همینطور محله به محله، شتر راه می رفت….

دیدگاه ها بسته شده است